loading...
پایگاه جامع جوانان علمدار امام حسین (ع)
عشاق الحسین بازدید : 161 شنبه 1392/03/11 نظرات (0)


زاهد عابد و واعظ متعظ، مرحوم حاج شيخ غلامرضا طبسي قدس سره فرمود:
با چند نفر از دوستان با قافله به عتبات عاليات مشرف شديم. هنگام مراجعت براي ايران، شب آخري که در سحر آن بايد حرکت مي کرديم، به ياد آوردم که در اين سفر، مشاهده مشرفه و مواضع متبرکه را زيارت کردم جز مسجد براثا که آن را فراموش کرده ام و حيف است از درک فيض آن مکان مقدس محروم باشيم.
سپس به رفقا گفتم: بياييد به مسجد براثا برويم.

 

 26.jpg

عشاق الحسین بازدید : 193 دوشنبه 1392/03/06 نظرات (0)

1-  در تاريخ يعقوبي نقل مي کند که: از حسين بن علي عليه السلام سوال کردند که کلمه اي که خودش از رسول اکرم صلي الله عليه وآله شنيده نقل کند فرمود: از رسول خدا شنيدم: ان الله يحب معالي الامور و يبغض ‍ سفسافها. (هر چند اين کلمه از رسول اکرم است اما چون از غير حسين بن علي عليه السلام تاکنون نقل نشده، به نام آن حضرت نقل کرديم. اين جمله را سفينه البحار نيز از رسول خدا نقل مي کند.
در المنجد مي گويد: السفساف: الردي من کل شي ء يقال: فلان سفساف الکلام اي ليس لکلامه معني. الامر الحقير. (1) .

 

 193.jpg

عشاق الحسین بازدید : 136 یکشنبه 1392/03/05 نظرات (0)

مرحوم علامه مامقاني (ره) در مجلد سوم کتاب شريف «تنقيح المقال» درباره سيدتنا زينب الکبري (س) مي نويسد:

«درباره سيدتنا زينب الکبري مي گويم: زينب و چيست زينب و چه چيز تو را دانا گردانيد (و از کجا درک نموده و دريافتي) که (شرافت و بزرگي و فضيلت و برتري) زينب چيست؟ (پس به طور اختصاص آن هم يک از هزار هزار آن است که) زينب عقيله يعني خاتون بزرگوار و گرامي فرزندان هاشم (ابن عبد مناف پدر جد رسول خدا) است، و محققا صفات حميدة و خوي هاي پسنديده را دارا بود که پس از مادرش، صديقه کبري (س) کسي دارا نبوده است، تا اين که حق و سزاوار است گفته شود: او است صديقه صغري، زينب را در حجاب و پوشش و عفت و پاکدامني (از ديگران) زيادت و افزوني است (و آن اين است) که تن او را در زمان پدرش (اميرالمؤمنين) و دو برادرش (امام حسن و امام حسين) کسي از مردان نديد تا روز «طف» (کربلا، و اين که زمين کربلا را طف مي نامند، براي آن است که طف زميني بلند و جانب و کنار را گويند، و زمين کربلا کنار فرات است) و زينب (س) در صبر و شيکبايي (از مصايب و اندوه هاي بزرگ) و ثبات و پايداري و قيام و ايستادگي (در آشکار ساختن حق و درستي) و قوت و نيروي ايمان و گرويدن (به عقايد و احکام دين مقدس ‍ اسلام) و تقوا و پرهيزکاري و اطاعت و فرمانبري (از آنچه خداي تعالي فرموده) وحيده و يگانه بود (که پس از مادرش عليا حضرت فاطمه (س) در دنيا چنين خاتوني که داراي اين صفات حميده و خوي هاي پسنديده بي مانند باشد، سراغ ندارم) و زينب (س) در فصاحت و آشکارا سخن گفتن و زبان آوري و در بلاغت و رسايي سخن و سخن گفتن مطابق اقتضاي مقام و مناسب حال، گويي از زبان (پدر بزرگوارش) اميرالمؤمنين (ع) قصد و آهنگ مي نمود، چنان که پوشيده نيست بر کسي که در خطبه و سخنراني او (در مجلس ابن زياد در کوفه، و مجلس يزيد در شام) از روي تحقيق و درستي فکر نموده و بينديشد، و اگر ما (علما و بيان کننده اصول و فروع دين مقدس اسلام) بگوييم: زينب (س) مانند امام (ع) داراي مقام عصمت بوده (از گناه بازداشته شده و هيچ گونه گناهي نکرده با اين که قدرت و توانايي بر آن داشته و معني عصمت نزد ما اماميه همين است) کسي را نمي رسد که (گفتار ما را) انکار کند و نپذيرد.

 

16.jpg

 

اگر به احوال و سرگذشت هاي او در طف و کربلا و پس از کربلا (در کوفه و شام) آشنا باشد، چگونه چنين نباشد؟ و اگر چنين نبود هر آينه امام حسين (ع) مقدار و پاره اي از بار سنگين امامت و پيشوايي را روزگاري که امام سجاد(ع) بيمار بود بر او حمل و واگذار نمي نمود، و پاره اي از وصايا و سفارشهاي خود را به او وصيت نمي کرد و امام سجاد (ع) او را در بيان احکام و آنچه که از آثار و نشانه هاي ولايت و امامت است. نايبه به نيابت خاصه و جانشين خود نمي گرداند.[1] .

 

 

پی نوشتها :

[1] زينب کبري، ص 144 و 145.

 

منبع : دويست داستان از فضايل، مصايب و کرامات حضرت زينب ؛ عباس عزيزي

عشاق الحسین بازدید : 155 جمعه 1392/03/03 نظرات (0)

آقاي حاج مهدي اشعري قمي نقل مي‏کنند: 

يک شب سرد برفي در فصل زمستان از شهرکرد اصفهان به طرف قم حرکت کرديم. حدود 2 ساعت بعد از نصف شب، در ماشين پيکان بار و به همراه اثاثيه‏ي يک خانواده و صاحب آن اثاثيه، ما بين بروجرد و قم حرکت مي‏کرديم. هوا يخبندان بود و برف زيادي در جاده و اطراف آن بر زمين نشسته بود، به طوري که در بعضي جاها اطراف جاده را تقريبا يک متر و نيم برف احاطه کرده بود. از بس که جاده خطرناک بود، کنترل ماشين از دست بنده خارج شد و اتومبيل در يک جاي خيلي بدي فرو رفت. مرد خانواده‏اش از  ماشين پايين آمد و چند لحظه بعد دوباره سوار شد و با تب و لرزان، حيران و بهت‏زده، مرتبا مي‏گفت: ديدي چه بلايي به سر ما آمد؟ آن وقتها در جاده‏ي مزبور، ماشين خيلي کم رفت و آمد مي‏کرد. گفتم: آقاي مسافر، بيا بالا ناگزير دست توسل به دامان حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام زدم عرض کردم: آقا جان، يهوديها مي‏آيند در خانه‏ات، نااميدشان بر نمي‏گرداني، من که نوکر برادر شما هستم!  طولي نکشيد که ديدم يک آقايي با کلاهخود و زره و چکمه روي برفها ايستاده است. فرمود: ماشين را بگذار دنده عقب! وقتي دستور آن آقا را اجرا کرده، ماشين را دنده عقب گذاشته مقداري عقب آمدم، تمام نگرانيها برطرف شد و يک دفعه ديدم روي جاده صاف ايستاده‏ام. بعد به من فرمود: حرکت کن! من هم حرکت کردم. يک دفعه هر چه نگاه کردم کسي را نديدم.

 

25.jpg

 

منبع:کرامات باب الحوايج (زندگاني حضرت ابوالفضل العباس و سي و چهار کرامت و عنايت آن حضرت) ؛ سيد بشير حسيني ؛ نسيم حيات صفحات 86 و 87

تعداد صفحات : 11

درباره ما
Profile Pic
هیئت جوانان علمدار امام حسین (ع) اصفهان - بهارستان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 130
  • بازدید ماه : 318
  • بازدید سال : 3,219
  • بازدید کلی : 84,035