loading...
پایگاه جامع جوانان علمدار امام حسین (ع)
عشاق الحسین بازدید : 164 پنجشنبه 1392/02/05 نظرات (0)

مسؤوليت ديني 

اسلام، مسؤوليت بزرگي را در مورد آنچه در کشور مسلمين اتفاق مي افتد، حوادث و بحرانهايي که با دين آنان منافات دارد و با منافعشان سازگار نيست، برعهده هر مسلمان گذاشته است؛ زيرا هيچ پذيرفته نيست در اسلام که مسلمان، در برابر حوادث تکان دهنده اي که بر امّت يورش مي آورد و منافع آن را نابود مي سازد، موضعي غير مسؤولانه و لا اباليگرانه داشته باشد، در حالي که پيامبر صلي الله عليه و آله اين مسؤوليت را اعلام کرده و فرموده است: «کلکم راع و کلّکم مسؤول عن رعيّته» «هرکدام از شما در مورد اجتماع و مردمش مسؤوليت دارد»، پس مسلمان در برابر خداوند مسؤول است که اجتماعش را مورد توجه خود قرار دهد و براي حفظ منافع کشور و دفاع از امتش، بيدار بماند.
در پرتو اين مسؤوليت بزرگ است که امام با ستم امويان مبارزه نمود و بابرنامه هاي آنان که هدفشان به بردگي کشيدن امّت و خوار نمودن آن و به يغما بردن ثروتهايش مي باشد، نبرد کرد، آن حضرت عليه السلام در مورد آنچه اسلام بر او واجب کرده مبني بر اين که با حکومت طاغوتي يزيد جهاد کند، در برابر حرّ و يارانش سخن گفته است. آن حضرت عليه السلام فرمود:
«اي مردم! رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: هر کس سلطان ستمگري را ببينيد که حرام خدا را حلال مي شمارد و فرمان خدا را ناديده مي گيرد و با سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله مخالفت مي کند و با بندگان خدا به گناه و تعدّي رفتار مي نمايد، ولي به سخن يا به عمل بر او اعتراض نکند، بر خداوند حق است که او را به جايگاهش وارد سازد».

وظيفه ديني بر امام واجب مي ساخت که در برابر حکومت اموي قيام کند، حکومتي که حرامهاي خدا را حلال شمرده و فرمانهايش را ناديده گرفته و با سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله مخالفت نموده بود، جمعي از علماي مسلمين به صراحت بيان کرده اند که وظيفه ديني بر امام واجب مي ساخت که در صحنه هاي جهاد، در دفاع از اسلام، دست به عمل بزند. که بعضي از آنان عبارتند از:

 

الف - امام محمد عبده: «امام محمد عبده» در بيان حکومت عادل و ظالم در اسلام به قيام امام بر ضد حکومت يزيد اشاره نمود و قيام امام را وظيفه اي شرعي دانست و گفت: «اگر در دنيا حکومتي عادل يافت شود که شريعت را به پاي دارد و حکومت ستمگر ديگري که آن را برپاي ندارد، بر هر مسلماني واجب است که اولي را ياري دهد و دومي را فرو گذارد... و از اين گونه است قيام امام حسين عليه السلام سبط پيامبر صلي الله عليه و آله بر امام جور و ستم که به زور و منکر امور مسلمين را در دست گرفته بود، يزيد بن معاويه که خداوند هم او را خوار بدارد و هم حاميانش يعني «کراميه» و «نواصب» را خوار نمايد» (1) .

ب - محمد عبدالباقي: «استاد محمد عبد الباقي سرور»، درباره مسؤوليت ديني و اجتماعي که بر امام واجب مي ساخت تا در برابر حکومت يزيد به مبارزه بر خيزد، گفته است: «اگر حسين عليه السلام، با يزيد فاسق بي بند و بار بيعت مي نمود که شراب و زنا را مباح ساخته و کرامت خلافت را به همنشيني با زنان آوازخوان، منحط نموده و جلسات شرابخواري را در مجلس حکومت برپا نموده و سگان و بوزينگان را خلخالهايي از طلا پوشانده بود در حالي که صدها هزار مسلمان گرسنه و محروم برجاي مانده بودند.
اگر حسين عليه السلام با يزيد بيعت مي کرد که با اين وضع، خليفه رسول خدا صلي الله عليه و آله باشد، اين، فتوايي از حسين عليه السلام بر مباح شمردن اين کار براي مسلمين مي بود و سکوت وي نيز نشانه رضايت در اين موارد بود و رضايت به ارتکاب منکرات، اگر چه به سکوت باشد، به حکم شريعت اسلام، گناه و جرم شمرده مي شود... حسين با وضعي که در روزگار يزيد داشت، در شبه جزيره عرب و بلکه در همه
سرزمينهاي اسلامي، به خاطر جايگاهش نزد مسلمين و قرابتش از رسول پروردگان جهانيان و به خاطر اينکه پس از مرگ بزرگان مسلمين، عظيم ترين فرد مسلمان آن روزگار از جهت علم، زهد، نسب و موقعيّت بود، لذا وي آن شخصيتي بود که براي حمايت از ميراث اسلامي، مسؤوليت داشت، بنابراين، احساس مسؤوليتي نمود که او را ندا مي داد و از او مي خواست تا منکرات را متوقف سازد، خصوصاً اينکه آن کس که اين منکرات را انجام مي داد و ديگران را به ارتکاب آنها تشويق مي نمود، همان کسي بود که در جايگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بود، اين يک.
دوّم اينکه: آن حضرت براي خلافت، بيعتهايي از جزيرة العرب و سي هزار پيام از سي هزار نفر عراقي از ساکنان بصره و کوفه دريافت نمود که از او مي خواستند براي مشارکت با آنان در جنگ با يزيد بن معاويه حرکت کند و با تکرار اين پيامها بر او اصرار ورزيدند تا آنجا که رئيس آنان، عبداللَّه بن حصين، گفت: اي حسين! در روز قيامت، از تو نزد خداوند متعال، شکايت خواهيم کرد، اين چگونه ممکن است در حالي که حسين، حميّتي ديني و غيرتي اسلامي داشت و مفاسد را در برابر چشمان خود مي ديد؟! چگونه ممکن است به نداي آنان پاسخ ندهد؟! بنابراين، ندايشان را آن گونه که شريعت اسلامي دستور مي دهد، پاسخ مثبت داد و به سوي عراق حرکت نمود» (2) .
اين، نظر به غايت محکم است، زيرا همراه با دلايل شرعي است که مسؤوليت جهاد و قيام بر ضد حکومت طاغوتِ زمان را بر عهده امام قرار مي دهد.

ج - عبدالحفيظ ابوالسعود: «استاد عبد الحفيظ ابوالسعود» مي گويد: «امام حسين عليه السلام ملاحظه کرد که اينک - يعني پس از هلاکت معاويه - عدم پذيرش خود را نسبت به اين بيعت اعلام کند و براي خود از مسلمين بيعت بگيرد اين کار براي محافظت از اسلام و رفع ظلم و دور کردن آن تبهکار (يزيد) از آن جايگاه با ارزش، کمترين وظيفه به شمار مي آمد» (3) .

د - دکتر احمد محمود صبحي: و از جمله کساني که از اين مسؤوليت ديني سخن گفته اند، «دکتر احمد محمود صبحي»است. وي مي گويد: «در اقدام حسين عليه السلام به بيعت با يزيد، انحراف از اصول دين مي بود؛ زيرا سياست ديني مسلمين، وراثت سلطنت به صورت ولايت عهدي را چيزي جز بدعتي هرقلي نمي دانست که بر اسلام داخل گردانيده شده بود و از آنجا که انتخاب شخص يزيد، با آن زشتکاري که از وي شناخته شده و تمايلي که به لهو و شرابخواري و همنشيني با بوزينگان داشت، براي اينکه منصب خلافت رسول خدا صلي الله عليه و آله را عهده دار شود، بزرگترين گناه سياسي در اسلام بود که هر کس در آن مشارکت مي داشت و به آن راضي مي بود، متحمل گناه آن مي گشت، چه رسد به اينکه اقدام کننده به اين کار، فرزند دخت رسول اللَّه باشد. در اين صورت، قيام حسين عليه السلام، مسأله اي بود که به دعوت و عقيده بيش از سياست و جنگ متّصل مي شد» (4) .

ه علائلي: «علائلي» مي گويد: «وظيفه اي براي خليفه وجود دارد که اگر انجام ندهد، بر امّت واجب مي شود او را سرنگون سازند و بر مردم واجب مي گردد که بر ضد وي قيام کنند و آن تلاش در عمل به قانوني است که همه مردم در برابر آن خاضع هستند، در غير اين صورت، هرگونه تظاهري بر خلاف آن، خودسري و تبهکاري خواهد بود. نيز بر شخص مجري قانون، واجب است که بيش از هر شخص ديگري به احترام قانون تظاهر نمايد و مسؤوليتش از اين جهت، بزرگتر است، پس هرگاه پادشاه، فاسق شود و فسق خود را آشکار نمايد و خداوند و پيامبرش و مؤمنان را ناديده گيرد، خضوع در برابر وي، چيزي جز خضوع براي فسق فحشا و منکر نخواهد بود و اعتماد بروي چيزي جز اعتماد بر خودسري و فسق آشکار نيست. اين همان معناي تحليلي گفتار آن حضرت عليه السلام است که فرمود: يزيد مردي فاسق، شرابخوار و آدمکش است که فسق را آشکارا انجام مي دهد» (5) .
اينها برخي از نظرياتي است که جمعي از علما در مورد الزام شرعي امام به قيام بر ضد يزيد طاغوتي ابراز نموده اند آن حضرت حق نداشته است در برابر ظلم و ستمي که يزيد مرتکب مي شد، موضعي بي تفاوت اتخاذ نمايد.

 alt 


مسؤوليت اجتماعي

امام عليه السلام به جهت موقعيّت اجتماعي اش، در برابر امت، به خاطر ظلم و ستمي که امويان بر آن وارد کرده بودند، مسؤوليت داشت، چه کسي از آن حضرت به حمايت امّت و دور کردن تعدي از آن شايسته تر بود، وي سبط رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و ريحانه او بوده و دين، دين جدش و امّت، امّت جدش بوده است، او در درجه نخست، مسؤول سرپرستي امت را داشت.
امام حسين عليه السلام معتقد بود در برابر اين امّت، مسؤوليت دارد و انتخاب سکوت و خاموشي و عدم قيام در برابر حکومت اموي آکنده از ستم و گناه، به هيچ روي در تغيير اوضاع اجتماعي تأثيري نداشته است، لذا آن حضرت عليه السلام بار اين مسؤوليت بزرگ را به دوش کشيد و رسالت خود را با امانت و اخلاص، ادا کرد و جان خود و اهل بيت و يارانش را فدا نمود تا عدالت اسلام و حکم قرآن را به صحنه زندگي بازگرداند.

 اقامه حجت بر امام حسين

براي اعلام جهاد و مبارزه بانيروهاي ستم و الحاد، حجّت بر امام اقامه گرديد، زيرا نامه ها و هيأتها از مهمترين پايگاه نظامي در اسلام يعني کوفه، پي در پي به آن حضرت مي رسيد، نامه هاي مردم آن مسؤوليت خدايي را برعهده آن حضرت مي گذاشتند اگر به درخواستهاي مصرانه آنان جهت رهايي دادنشان از ستمکاري و تعدّي امويان، پاسخ مثبت نمي داد و طبيعي است که اگر آن حضرت به آنان پاسخ مثبت نمي داد، در برابر خداوند و در برابر امّت در طول تاريخ، مسؤول و حجّت بر آن حضرت برقرار مي بود.

 حمايت اسلام

از محکمترين عواملي که فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله به خاطر آنها دست به قيام زد، حمايت اسلام از خطر حکومت اموي بود، آن حکومتي که مي کوشيد تا اسلام را محکوم کند و ريشه کن سازد و ارزشهايش را به خاک سپارد، زيرا يزيد، در حالي که بر مسند خلافت اسلامي قرار داشت، کفر و الحاد خود را با اين گفته اش اعلام نمود:
لعبت هاشم بالملک فلا     خبر جاء و لا وحي نزل
«بني هاشم در مملکت بازي نمودند؛ زيرا نه خبري آمده و نه وحيي نازل شده است».
اين شعر، از عقيده جاهلي که يزيد به آن پايبند بود، پرده برداشت؛ زيرا يزيد به وحي، کتاب، بهشت و جهنم، اعتقادي نداشت و سبط پيامبر، ملاحظه کرد که اگر براي حمايت دين، قيام نکند، نوه ابوسفيان بر آن يورش خواهد برد و ديگر تنها نامي از آن خواهد ماند، بنابراين، آن حضرت عليه السلام انقلاب بزرگش را آغاز کرد که در آن، خود را قرباني دين خدا ساخت و خون پاکش که معطر به عطر رسالت بود، مرهم اين دين گرديد و مسلّم است که اگر فداکاري آن حضرت نبود، از اسلام نه اسمي مي ماند و نه رسمي، دين، دين جاهليت و دين فحشا و فسق مي شد و همه زحمات پيامبر صلي الله عليه و آله و تلاشهاي آن حضرت براي خير و هدايت مردم، برباد مي رفت؛ چنانچه پيامبر صلي الله عليه و آله از پس غيب، آينده امّتش را نگريست و با چشم يقين مشاهده کرد که چگونه امّتش به انحراف از دين دچار مي گردند و چه فتنه ها و مصيبتهايي به دست فرومايگاني از قريش بر آنان وارد مي شود و مشاهده فرمود اين حسين عليه السلام است که به حمايت اسلام بر مي خيزد، آنگاه آن سخن جاويدانش را بر زبان آورد که: «حسينٌ مني و انا من حسين؛ حسين از من است و من از حسينم» و به حق، پيامبر صلي الله عليه و آله از حسين بود؛ زيرا فداکاري وي حمايت از قرآن بود و خون پاکش باگذشت قرون و اعصار، همچنان درخت اسلام را آبياري خواهد نمود.

 نگهداري اسلام

از درخشنده ترين عللي که امام حسين عليه السلام به خاطر آنها قيام کرد،
پاکسازي خلافت اسلامي از پليديهاي امويان بود که به ناحق بر آن جسته بودند...؛ زيرا خلافت در روزگار آنان، آن گونه که اسلام مي خواست، وسيله اي براي تحقق عدالت اجتماعي ميان مردم و از بين بردن همه عوامل عقب ماندگي و فساد در زمين، نبوده است.
اسلام، مسأله خلافت را به اعتبار اينکه پايه محکمي براي گسترش حق و عدالت ميان مردم است، بسيار مهم دانسته است، زيرا اگر خلافت صالح باشد، همه امّت به صلاح خواهند بود و اگر از و ظايف آن منحرف شود، امّت، دچار نابساماني شديدي در همه امور فکري و اجتماعيش مي گردند... لذا اسلام به صورتي مؤکد به مسأله خلافت اهتمام ورزيده، متصدي آن را ملزم ساخته است که سرشتهاي نيک وصفات والاي عدالت و امانت و آگاهي از نيازهاي امّت در زمينه هاي اقتصادي، اداري و سياسي داشته باشد و برکسي که فاقد اين صفات باشد، حرام گردانيده است که خود را نامزد خلافت سازد... امام عليه السلام در نخستين نامه هايش به اهل کوفه، از اين صفات سخن گفته است که بايد در وجود کسي که خود را نامزد امامت مسلمين و اداره امور آنان مي نمايد، به و فور موجود باشد. آن حضرت عليه السلام فرمود: «سوگند به دينم که امام نيست جز آنکه به کتاب خدا عمل کند و به قسط رفتار نمايد و به حق معتقد باشد و نفس خود را براي خدا نگهدارد» (6) .
پس هرکس به اين صفات، آراسته باشد، حق دارد که خودرا براي امامت مسلمين و خلافت آنان، عرضه بدارد و هرکس به آنها متصف نباشد، حقي براي تصدي اين منصب مهم که پيامبر صلي الله عليه و آله در آن قرار داشت، ندارد...
خلافت اسلامي تنها تسلطي زماني بر امّت نيست، بلکه نيابتي از پيامبر صلي الله عليه و آله و ادامه ذاتي حکومت درخشان آن حضرت است. امام حسين عليه السلام ديد که منصب جدش به دست شرابخواري افتاده است که جز شهوات و خواسته هايش چيزي را نمي شناسد، بنابراين، آن حضرت عليه السلام به پا خاست تا وجود تابان و گذشته درخشان را به خلافت اسلامي بازگرداند.

 

آزاد سازي اراده امت

در روزگار معاويه و يزيد، امّت، اراده و اختياري از خود نداشت و کالبدي بي جان بود که نه احساسي داشت و نه اختياري؛ زيرا قيد و بندهاي گراني بر آن بسته بودند و روزنه هاي نور و بينش را به رويش مسدود کرده و ميان آن و ميان اراده اش حايل ساخته بودند.
حکومت اموي، به تخدير مسلمين و فلج ساختن انديشه آنان همّت گماشت، مسلمين، دلهايشان همراه امام حسين عليه السلام بود، اما آنان نمي توانستند از قلبها و ضميرهايشان پيروي کنند، از آن جهت که حکومت امويان، به زور بر آنها تسلط يافته بودند و چيزي از کارهاي خود را مالک نبودند؛ نه اراده اي بر ايشان بود و نه اختياري، نه عزمي و نه تصميمي، همچون مجسمه هايي شده بودند که در آنها نه احساسي بود و نه حرکتي، جامه خواري برآنها پوشانيده شده و در زير تازيانه هاي امويان و تجاوز آنان، فرومايه و بي مقدار گشته بودند.
امام، به سوي صحنه هاي جهاد و فداکاري رهسپار گشت تا در مسلمانان، روح عزّت و کرامت بدمد، شهادت آن حضرت، نقطه تحولي در تاريخ مسلمين و حيات آنان بود، آنگاه آنان به يکباره دگرگون گشتند و به سلاح نيروي عزم
وتصميم، مسلح شدند و از همه منفي بافيهايي که بر آنها دست يافته بود، رها گشتند و مفاهيم ترس و تسليم که بر آنان پنجه زده بود، به اصول انقلاب و مبارزه مبدّل شدند، آنان دست دردست، انقلابهاي فراواني را به پا کردند که شعارشان اين بود: «يالثارات الحسين؛ انتقام حسين را بگيريم» و اين شعار، همان فرياد رعد آسايي بود که تختهاي سلطنت امويان را درهم کوبيد و قدرتشان را به نابودي کشيد.

 آزاد سازي اقتصاد امت

اقتصاد امّت که شريان زندگي اجتماعي و فردي آن بود، دچار فروپاشيدگي شده بود؛ زيرا امويان به صورتي آشکار، به غارت خزانه مرکزي و اختصاص غنايم و ديگر نتايج جنگها و غنيمتها به خويشتن پرداختند و به ثروتي عظيم دست يافتند و اموال فراواني در خانه هايشان انباشته گرديد که در مصرف آنها سرگردان شدند، معاويه در برابر مسلمين اعلام نمود که مال، مال خداست و مال مسلمين نيست و او به آن شايسته تراست. «سعيد بن عاص» مي گويد: «شهرها و آباديها، باغ قريش است!».
امويان به صرف اموال در راه مقاصد سياسي شان پرداختند که هيچ ارتباطي به منافع امّت نداشت. موارد برجسته صرف آن اموال، عبارت بودند از:

الف - خريد وجدانها و دينها .

ب - صرف اموال براي کميته هاي جعل براي جعل اخباري که وجود امويان را پشتيباني مي کرد و از ارزش اهل بيت مي کاست .
ج - بخششهاي فراوان و عطاياي بسيار به بزرگان و اشراف براي بستن دهانهاي آنان در برابر ظلمي که حکومت در حق مردم مرتکب مي شد.
د - صرف اموال در راه لهو و لعب و فحشا؛ زيرا خانه هاي آنان از زنان و مردان آواز خوان و وسايل موسيقي و ديگر منکرات پر شده بود.
اينها برخي از مواردي بود که براي آنها اموال، صرف مي شد در حالي که گرسنگي تن امّت را در کام خود فرو مي برد و بينوايي گسترش يافته و شبح فقر در همه سرزمينهاي اسلامي، به چشم مي خورد، به غير از شام که در رفاه به سر مي برد؛ زيرا قلعه محکمي بود که ستم و ظلم امويان آنها را حمايت مي کرد.
امام حسين عليه السلام به پاخاست تا اقتصاد امّت را حمايت کند و توازن زندگي معيشتي را به آنان باز گرداند.
آن حضرت، اموالي از خراج را که براي معاويه فرستاده مي شد، مصادره نمود و اموال ديگري را نيز که در زمان يزيد، از يمن به خزانه دمشق فرستاده مي شد، در اختيار گرفته آنها را ميان فقرا و نيازمندان تقسيم نمود. آن حضرت عليه السلام بيش از هر چيزي، از اين درد رنج مي برد که مي ديد، فقر گريبان مردم را گرفته است و چيزي از بيت المال براي سامان دادن به زندگي آنان مصرف نمي شد.

 ستمكاريهاي اجتماعي

ستمکاريهاي اجتماعي در سرتاسر سرزمينهاي اسلامي گسترش يافته هيچ سرزميني يافت نمي شد مگر اينکه دستخوش ظلم و ستم امويان شده بود که از نمونه هاي ستم آنان، موارد ذيل است:

الف - فقدان امنيت: «امنيت»، در سرتاسر کشور از بين رفته ترس و وحشت، بر همه شهروندان دست يافته بود؛ زيرا حکومت اموي در ستم پيش رفته بي گناه را به جاي گناهکار و روي آورنده را به جرم روي برگرداند، مي گرفت و از روي گمان و تهمت، کيفر مي داد، بي گناهان را بي حساب به زندانها و گورها روانه مي ساخت، مردم در روزگار زياد، مي گفتند: «سعد را نجات ده که سعيد هلاک شده است» هيچ کس يافت نمي شد مگر اينکه بر جان و مال خويش، هراسان بود، بنابراين، امام حسين عليه السلام قيام کرد تا مردم را از اين ستم هولناک، نجات بخشد.

ب - حقير شمردن امّت: خط سياسي مورد توجه امويان، اقدام به ذليل ساختن امّت و حقير شمردن آنان بود که از نشانه هاي آن حقير شمردن، اين بود که آنان گردن مسلمين را مهر مي زدند آن گونه که اسبان را داغ مي کردند و اين علامتِ به بردگي کشاندن آنان بود. همچنين، آنها برکف دست مسلمين علامتي را نقش مي زدند تا آنها را برده معرفي کنند همان گونه که با بردگان روم و حبشه عمل مي کردند (7) امام عليه السلام به ميدانهاي جهاد شتافت تا درهاي عزّت و کرامت را به روي مسلمين بگشايد و آن کابوس تاريکي را که زندگيشان را به تاريکي محضي که کورسويي از روشنايي در آن ديده نمي شد، درهم شکند.

 ستمهاي هولناك نسبت به شيعيان

امام، از رنجهايي که شيعيان در زمان معاويه تحمل کردند و محنتها و بلاهاي فراواني که کشيدند، سخت در رنج بود؛ زيرا معاويه در ظلم، ستم، و شکنجه و کشتار بي رحمانه آنان تلاشها کرد، تا آنجا که به امام حسين عليه السلام مي گفت: «اي ابا عبداللَّه! دانستي که ما شيعيان پدرت را کشتيم و آنان را غسل و کفن داديم و بر آنان نماز گزارديم و به خاکشان سپرديم» (8) .
معاويه بسيار کوشيد تا با شيعيان، تصفيه حساب بنمايد که خلاصه آن بدين شرح است:
الف - اعدام بزرگان آنان، همچون «حجر بن عدي، عمرو بن حمق خزاعي، صيفي بن فسيل» و ديگران.
ب - به دار کشيدن آنان بر روي تنه هاي درختان خرما.
ج - زنده به گور ساختن آنان.
د - و يران ساختن منازل آنها.
ه - نپذيرفتن شهادت آنان.
و - محروم ساختن آنان از مقرري بيت المال.
ز - ترساندن و به هراس افکندن بانوان آنان.
ح - گسترش جوّ ترور و وحشت در ميان همه طبقاتشان.
و ديگر انواع ستمکاري که شيعيان با آن دست به گريبان بودند، امام حسين عليه السلام از آنچه بر سر آنها آمده بود، به شدت نگران گرديد و يادداشت مهم خود را براي معاويه فرستاد و در آن جرايمي را که معاويه در حق شيعيان مرتکب شده بود، بر شمرد .

اقدامات بي رحمانه اي که حکومت اموي بر ضد شيعيان انجام داده بود، از عوامل انقلاب آن حضرت، براي رهايي آنان از آن وضعيت تلخ و دردناک و حمايت آنها از ظلم و ستم بوده است.

 محو كردن نام اهل بيت

از برجسته ترين عواملي که سرور شهيدان عليه السلام به خاطر آنها قيام کرد، اين بود که حکومت اموي، کوشيد تا ياد اهل بيت عليهم السلام را محو کند و فضايل و مناقبشان را از يادها ببرد، معاويه در اين راه، از پليدترين وسايل استفاده نمود، که عبارت بودند از:

الف - جعل اخبار براي کم کردن ارزش آنان.
ب - به کارگيري دستگاههاي تعليم و تربيت، براي پرورش کودکان با دشمني آنان.
ج - کيفر دادن هر کسي که از فضايل آنان ياد مي کرد به شديدترين مجازاتها.
د - ناسزاگويي به آنان بر منبرها، مناره ها و در خطبه هاي نماز جمعه.
امام حسين عليه السلام کنگره سياسي بزرگي در مکه مکرمه منعقد ساخت و مسلمين را از اقدامات خطرناکي که معاويه براي از بين بردن اهل بيت از صحنه اسلام انجام داده بود، آگاه کرد... آن حضرت عليه السلام با بي صبري در شوق جهاد، مي گداخت و دوست مي داشت اي کاش! مرگش فرا مي رسيد ولي دشنام به پدرش را بر منبرها و گلدسته ها نمي شنيد.

نابود كردن ارزشهاي اسلامي 

امويان به نابود کردن ارزشهاي اسلامي همّت گماشتند به نحوي که ديگر نشاني از آنها در متن زندگي مسلمانان ديده نمي شد، برخي از آنها عبارتند از:

الف - وحدت اسلامي: امويان، تفرقه و اختلاف را ميان مسلمانان گسترش دادند و تعصبهاي قبيله اي را زنده ساختند و بدگويي ميان خاندانها و قبايل عرب را تشويق نمودند تا وحدتي ميان مسلمين پديد نيايد.
يزيد، «اخطل» را تشويق کرد تا انصار را بد بگويد، آنان که پيامبر صلي الله عليه و آله را پناه دادند و در روزهاي غربت و محنت اسلام، از دين وي حمايت کردند.
پديده آشکار در شعر آن روزگار، بدگويي بي شرمانه بود که شاعران، شايستگيهاي ادبي خود را تنها به بدگويي و هنرنمايي در شيوه هاي نسبت ناروا و ناسزاگويي خاندانهايي که با قبايلشان رقابت مي کرد، اختصاص دادند، شعر اموي از هر نوع سرشت انساني يا هدفي اجتماعي، خالي بود و تنها پديده بدگويي را در برداشت و بدين ترتيب با وحدت فراگيري که اسلام براي فرزندانش مي خواست، مخالفت گرديد.

ب - مساوات: امويان مساوات عادلانه اي را که اسلام اعلام فرمود، نابود ساختند؛ زيرا عربها را بر غير عرب مقدم شمردند و جوّ هراسناکي از تشنج و دسته بندي سياسي ميان مسلمين به وجود آوردند که نتيجه آن، اين بود که موالي (مسلمانان غير عرب) مجموعه اي از کتابها را در نقص عربها و نکوهش آنان تأليف نمودند همچنانکه عربها نيز کتابهايي در نقص موالي و حقير شمردن آنان نوشتند که در رأس کساني که اين گونه تشنج را ميان مسلمين به وجود آورد، زياد بن ابيه بود. او نسبت به عربها کينه توز بود و به نويسندگان فرمان داد تا از عربها بدگويي کنند.
اين سياست زشت، با روح اسلام مخالفت داشت که در همه حقوق و تکاليف ميان مسلمين با اختلاف قوميتهايشان، مساوات را برقرار ساخت.

ج - آزادي: در طول مدّت حکومت اموي، هيچ مفهومي از آزادي در صحنه زندگي وجود نداشت، زيرا نظام حاکم، مردم را در مورد هر اقدامي که با خواستهايش موافقت نداشت، به مجازاتي سخت و شديد مي گرفت تا هيچ کس نتواند حقوق خود را مطالبه نمايد و يا در مورد يکي از منافع مردم سخن بگويد، از آنجا که حکومت نَطع (9) و شمشير، در آن روزگار برقرار بود.
سرور آزادگان، به پاخاست تا انسان مسلمان و ديگر انسانها را از ستم همگاني برهاند و حقوق مردم را که در روزگار معاويه تضييع شده بود، به آنان بازگرداند.

درباره ما
Profile Pic
هیئت جوانان علمدار امام حسین (ع) اصفهان - بهارستان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 161
  • بازدید ماه : 349
  • بازدید سال : 3,250
  • بازدید کلی : 84,066