loading...
پایگاه جامع جوانان علمدار امام حسین (ع)
عشاق الحسین بازدید : 142 سه شنبه 1392/05/15 نظرات (0)

يزيد پس از شهادت امام حسين (ع) پيش از آنکه به عذاب آخرت مبتلا شود، در دنيا به درد بي درماني معذب گرديد. يکي از اطباي يهودي را براي معالجه طلب کرد. طبيب نگاهي به يزيد کرد و از روي تعجب انگشت حيرت به دندان گزيد. سپس با تدبير ويژه اي چند عقرب از گلوي او بيرون کشيد و گفت: ما در کتب آسماني ديده ايم و از علما شنيده ايم که هيچ کس به اين بيماري مبتلا نمي شود مگر آنکه قاتل پسر پيغمبر باشد، بگو چه گناهي را کرده اي که به اين بيماري گرفتار شده اي؟! يزيد از خجالت سر را به زير افکند و پس از لحظاتي گفت: من حسين بن علي را کشته ام يهودي انگشت سبابه خود را بلند کرد و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله». طبيب مسلمان شد و از جاي برخاست و به منزل خود رفت برادر خود را به دين اسلام دعوت کرد، قبول نکرد، ولي همسر او و خويشانش پذيرفتند. همسر برادرش نيز اسلام را قبول کرد و اسلامش را از شوهر مخفي داشت.

 

6.jpg

 

در همسايگي آنها، يکي از شيعيان خالص بود که اکثر روزها مجلس تعزيه داري حضرت سيدالشهداء (ع) بر پا مي کرد، آن زن تازه مسلمان در آن مجلس شرکت مي نمود و بر مصايب اهل بيت عصمت و طهارت مي گريست. بعضي از يهوديان جريان زن را به شوهرش اطلاع دادند، يهودي گفت: امروز او را امتحان مي کنم، لذا به خانه رفت و به همسرش گفت: امشب هفتاد نفر يهودي مهمان ما خواهند بود، شرايط ميزباني را آماده و انواع خوردني ها را جهت پذيرايي مهيا کن! بانوي تازه مسلمان خواست مشغول غذا پختن شود، صداي ذکر مصيبت حضرت سيدالشهداء (ع) را شنيد، فورا به مجلس عزا رفت و در عزاي آن حضرت گريه زيادي کرد. وقتي به خود آمد، سخن شوهر به يادش آمد، ولي وقت تنگ شده بود. متوسل به فاطمه (س) شد و به سوي خانه آمد، وقتي به خانه رسيد ديد بانواني سياه پوش جمع شده و هر يک با چشم گريان مشغول خدمت مي باشند و لحظه اي استراحت ندارند!

در ميان بانوان خانم بلند بالايي را ديد در مطبخ مشغول پختن غذاست و بانوي مجلله اي را ديد که پيراهن خون آلودي در کنارش ‍ گذاشته است! زن تازه مسلمان عرض کرد: اي بانوي گرامي! شما کيستيد که با قدوم خود اين کاشانه را مزين فرموده و لوازم مهيماني را مهيا کرده ايد؟ آن بانوي مجلله فرمود: چون تو عزاداري فرزند غريب و شهيدم را بر کار خانه ات مقدم داشتي، بر فاطمه لازم شد که تو را ياري کند، تا با نکوهش شوهر خود رو به رو نگردي و پس از اين بيشتر به عزا خانه فرزندم بروي.

 

 

 

بانوي تازه مسلمان عرض کرد: اي بانو! خانمي را در مطبخ مي بينم که مشغول غذا پختن و بيش از همه بي قرار است، او کيست؟ فرمود: نزد او برو و از خودش بپرس. بانوي تازه مسلمان رفت و پاي او را بوسه داد و نامش را از او سؤال کرد؟ فرمود: من زينب خواهر امام حسينم. در همين زمان زنان يهودي با هفتاد مهمان وارد شدند. وقتي که يهوديها خانه را در کمال آراستگي و نورافشاني ديدند و بي خوش ‍ غذاها به مشام شان رسيد و در جريان واقعه قرار گرفتند همه مسلمان شدند.[1] .

 

 

پی نوشتها :

[1] تحفة الذاکرين و اسرار و الشهاة، ص 75.

 

منبع : دويست داستان از فضايل، مصايب و کرامات حضرت زينب ؛ عباس عزيزي

درباره ما
Profile Pic
هیئت جوانان علمدار امام حسین (ع) اصفهان - بهارستان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 88
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 103
  • بازدید ماه : 291
  • بازدید سال : 3,192
  • بازدید کلی : 84,008