حجة الاسلام و المسلمين آقاي شيخ علي اکبر مهديپور طي مرقومهاي نقل کردند:
1. در فروردين ماه سال 1373 ش براي صلهي ارحام عازم بندرعباس بودم. در مسير بندرعباس با مسجد بسيار با شکوهي به نام مسجد حضرت ابوالفضل عليهالسلام مصادف شدم که داراي مرافق بسيار فراواني بود. مراکز درماني و ساختمانهاي عام المنفعهاي را در اطراف مسجد ساخته و وقف آن کرده بودند، و مسجد و ساختمانهاي تابعه با کاشيهاي بسيار زيبايي مزين شده بود، حتي دو محل پمپ بنزين نيز که در دو طرف جاده و در مجاورت مسجد قرار داشت، با همان کاشيکاريهاي مسجد تزيين شده بود. عظمت، جذابيت چشمگير مسجد، و عدم هماهنگي آن با بيابان برهوتي که مسجد با آن همه منضمات در وسط بيابان جويا شدم. گفتند: که اين مسجد داستان جالبي دارد و آن اينکه: روزي يکي از رانندگان تريلي که از اين نقطه عبور ميکرده خوابش ميبرد. ماشين از جاده خارج ميشود در حالي که يک طرف تريلي کاملا از زمين فاصله گرفته بوده، در سراشيبي قرار ميگيرد. راننده از خواب بيدار ميشود و خود را در کام مرگ ميبيند، و يک مرتبه فرياد ميزند: يا اباالفضل! در همان لحظه مشاهده ميکند که دو دست در فضا ظاهر شد و تريلي را به طرف جاده هل داد. سپس با کمال تعجب ميبيند که چرخهاي تريلي بر روي زمين قرار گرفت و ماشين به صورت اعجاز آميزي به جاده بازگشت و تحت کنترل راننده در آمد. رانندهي تريلي با ديدن اين کرامت باهره از ماشين پياده ميشود و آن نقطه را علامت ميگذارد. آنگاه به وطن خود ميرود، اموال منقول و غير منقول خود را ميفروشد و به تأسيس اين مسجد و ساختمانهاي تابعه اقدام ميکند. با پخش خبر اين کرامت، ديگر رانندگان و افراد خير نيز به ساختمان آن کمک ميکنند تا، چنان که ميبينيد، اين مجتمع بزرگ حضرت ابوالفضل عليهالسلام به صورت بسيار آبرومندي در وسط بيابان ساخته ميشود.
منبع:کرامات باب الحوايج (زندگاني حضرت ابوالفضل العباس و سي و چهار کرامت و عنايت آن حضرت) ؛ سيد بشير حسيني ؛ نسيم حيات صفحات 90 و 91