بخش سیزدهم-حكومت يزيدو عدم بیعت امام
«يزيد»، پس از هلاک شدن پدرش، رهبري دولت اسلامي را در دست گرفت در حالي که وي در سن و سال جواني بود روزگار او را پاک نکرده و تجربه ها، وي را صيقلي نداده بود. بنا به اتفاق مورخان، وي به خوشگذراني، شکار، شراب، زنان و سگان شکاري علاقه اي وافر داشت و به ارتکاب منکر و فحشا، توجهي فراوان داشت.
وي هنگام هلاکت پدرش، در دمشق نبود، بلکه در «حوارين الثنيه» در سفر شکار بود (1) ، «ضحاک بن قيس» نامه اي براي وي فرستاد که او را در مرگ معاويه تسليت مي داد و به خلافت، تبريک مي گفت و از او مي خواست تا فوراً به دمشق بيايد و زمام امور حکومت را به دست گيرد.
هنگامي که يزيد نامه را خواند فوراً همراه با کارواني از داييانش، به سوي پايتخت حرکت کرد. وي موهاي زيادي داشت و در طول راه نيز چهره اي گرد آلود پيدا کرده بود، نه عمامه اي بر سر نهاده و نه شمشيري بر کمر بسته بود.